،،، نمــــکـدون ،،،

همیشه تلخ ترین لحظه ها را کسی میسازد که قشنگ ترین لحظه ها را با او داشتی

بارون بهونه شد که زیر چتر تو تا انتهای کوچه بیایم

 کاش نه کوچه انتها داشت نه بارون بند می اومد

دل بستن مثل پرت کردن یه سنگ توی دریاست

 دل کندن مثل پیدا کردن همون سنگ تو دریاست

کاش دوستی آدما مثل رفاقت چشم و دست بود

وقتی دست زخم میشه چشم گریه می کنه

 وقتی چشم گریه می کنه دست اشکاشو پاک می کنه

موج آرام نگاهت لاف دریا را شکست

 از حصار شب گذشت و مرز فردا را شکست

 غم بر روی شانه هایم سالها لم داده بود

 مهربانی های تو قندیل غم هایم را شکست

به هر کس دل سپردم بی وفا شد ، چو پابندش شدم از من جدا شد

 نمی دانم از اول بی وفا بود ، یا که نازش کشیدم بی وفا شد

هر وقت از دنیا و آدماش خسته شدی برو کوه فریاد بزن هنوز امیدی هست؟؟؟

 اون وقت می شنوی: هست هست هست...

دلتنگ تو امروز شدم تا فردا

فردا شد و باز هم تو گفتی فردا

امروزه دلم مانده و یک دنیا حرف

یک هیچ به نفع دل تو تا فردا

قاصدک حرف دلم را تو فقط می دانی

 نامه عاشقانه ام را تو فقط می خوانی

 قاصدک هیچکس با من نیست

 همه رفتند تو چرا می مانی!!

یک ساعت که آفتاب بتابد خاطره یک شب بارانی از یاد می رود.....

این است حکایت بی مهری انسان ها.....

 فراموشی

اینجا زمین است

 رسم آدم هایش عجیب است

اینجا گم که میشوی به جای اینکه دنبالت بگردند فراموشت می کنند

یک شب از دفتر عمرم صفحاتی خواندم

چون به نام تو رسیدم لحظاتی ماندم

 همه دفتر عمرم ورقی بیش نبود

همه آن ورقم حسرت دیدار تو بود .

نظرات شما عزیزان:

نام :

آدرس ایمیل:

وب سایت/بلاگ :

متن پیام:

نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: